آهای ملت! هر کسی که هنرمند نیست!
به گزارش آرتین، رسانه رسمی نوهنران؛ محمدصادق مختاری- بعضیا فکر میکنن نوجوان هنرمند یعنی کسی که یک عمر آزگار میخواد عینک ششضلعی بزنه و موهاشو هپلی کنه و با لباس عجق وجق و یک کلاه شبیه دمکنی بذاره سرش و تنها مزیت این کارم اینه که بعد از صد و بیست سال طرف رو قطعه هنرمندان خاک میکنن! اما نه! هنرمند کسیه که… (جدا میخوای الان کل ماجرا رو اسپویل کنم؟ واقعا که!)
دستورالعمل درآوردن بابای خلاقیت!
راستشو بخواین یک نوجوون هنرمند لازم نیست تیپ خاص و عجق وجقی داشته باشه! بجاش باید بابای خلاقیتو دربیاره! یعنی چی؟ یعنی تو ذهنش از کاه، کوه بسازه! مثلا وقتی شما یک تختهسنگ رو تو کوه میبینید، اگه دید هنری نداشته باشین و یکی ازتون بپرسه که چی میبینید؟ احتمالا میگید: «سنگه دیگه!… راستی ناهار چی داریم!؟» ولی همین سوال رو اگه از یک نوجوون هنرمند بپرسی، احتمالا جواب میده: «اگه از سمت چپ به این سنگه نگاه کنی شبیه یه بز معتاد در حال ترکه!… اما اگه برعکس بهش نگاه کنی شبیه جوونیای گورباچفه!» میبینید؟ تختهسنگ تغییری نکرده فقط نوع نگاه کردن فرق میکنه!
این فرق کردن نوع نگاه واسه هنرمند خیلی مهمه و هرکی این نگاه رو داشته باشه… چی داداش؟ نونش تو روغنه! پس اولین لازمه هنرمند بودن یک نوجوون اینه که موتور خلاقیت رو روشن کنه…
فقط خلاقیت داشتن مهم نیست! یک نوجوون هنرمند باید بتونه از خلاقیت استفاده کنه!
لازمه هنرمند بودن خلاق بودنه. خلاقیت داشتن برای نوجوون خیلی مهمه! اما از خلاقیتش استفاده کنه، اونجاست که برد کرده! کسی که خلاقیت داشته باشه اما نتونه درست از ظرفیتش استفاده کنه مثل کسی میمونه که خر داره؛ اما بدبخت پالون نداره! و کسی هم که بیپالون سوار خرش بشه مشکلاتی براش پیش میآد که جزو بحث ما نیست…!
مثلا خود من! یادش بخیر! اون روزا که کلاس آنلاین بود، معلم کار و فناوری گفته بود یک «اختراع» انجام بدیم و براش بفرستیم! بچهها برداشته بودند طی پروژه سخت یهماهه وسایلی مثل جامدادی، پنکه، کولر… ساخته بودند اما من روز ارائه یادم اومد که ای بابا! پروژه رو انجام ندادم! یهو چشمم به دمپایی موردعلاقه بابام افتاد! (موقعی که بابام حواسش نبود) ورش داشتم و یک کفی تی را توی دمپایی «زورچپون» کردم و با نام «دمپایی تیکش: مدل مختاری» فرستادم. فردای اون روز معلم کار و فناوری به اکثر بچهها نمره تک و کمتر از پونزده داد. اما با افتخار به اثر کاملا هنری من بیست داد! پس توانایی استفاده از خلاقیت هم دستکمی از ارزش خود خلاقیت نداره!
خر بود؛ پالون هم بود؛ حالا کجا میخوای بری؟!
گیریم که یک هنرمند هم خلاقیت داشت و هم میتونست از خلاقیتش استفاده کنه اما جهت استفادهاش هم باید معلوم باشه! بیجهت استفاده کردن از خلاقیت مثل این میمونه که یکی خر و پالون و… را داشته باشه و سوار خرش بشه و بگه: «یاعلی از تو مدد ببینیم کجا میریم!» خب این بزرگوار تا به خودش بیاد از مرز رد شده و چهار تا ماشین پلیس به جرم ورود غیرمجاز دنبالشن!
بنابراین یک هنرمند نوجوون یک هدفی رو مشخص میکنه و میگه مثلا من تا فلان موقع میخوام این تابلو رو که به نفع کشورمه بکشم یا من تا فلان موقع میخوام هنری رو که دارم گسترش بدم.
حالا تهش که چی؟
پس یک نوجوون هنرمند با اینکه خصوصیات فرعی زیادی داره. اما خصوصیات اصلیش اینه که اول باید خلاقیت داشته باشه، راه استفاده از خلاقیت رو بلد باشه و با هدف بره جلو… آقا اینو جدی میگم! آدم نمیشه کلهش رو بندازه پایین و بی هیچ هدفی بدوه! (البته میتونهها!… اما وسط راه انگشت کوچیکهی پاش گیر میکنه به مبل و آرنجش تو لوزالمعدهاش فرومیره…!)