روایت اعتکاف روز اول
اگه روزیت شد توی اعتکاف شرکت کنی، شاید این نشونهای باشه برای اینکه قدر همه چیز رو بیشتر بدونی!
به گزارش آرتین، رسانه رسمی نوهنران ایران؛ ریحانه جنتی- از همه مهمتر هم قدر دونستن ایمانیه که خدا از لطفش توی وجودتت پرورشش داده. نمیدونم تابهحال چند بار معتکف شدی، اما یه بار که اون حال و هوا رو تجربه کنی، انتظار دوباره معتکف شدن رو میکشی. یادمه اولین بار چقدر همه چیز برام هم جالب بود و هم عجیب. نگاه نکردن به آینه هم عجیبترین بخش این سه روز بود. توی این دوره زمونه ظاهر برای همه مهمه و برای خانمها و دخترا هم که چندبرابر بیشتر.
حالا بحث سه روز بیخیالی از ظاهر بود و نگاه نکردن به خودت توی آینه، اونم وقتی که بخشی از عادتت باشه. اما کمکم انگار اهمیت ظاهر ناخودآگاه از ذهنت محو میشد و خدا خودش راه رو برات باز میکرد. مسجد خونه امنی بود که به هیچ عنوان حتی کسایی که میگفتن «ما جز رو بالشت خونهمون جایی خوابمون نمیبره» احساس ناراحتی نمیکردن، بلکه بهترین خوابهای زندگیشون رو اونجا داشتن.
اولین سحری توی مسجد با معتکفهایی که خیلیاشون رو هم نمیشناختم، همهمه جوونترها برای مسواک زدن و خوردن آب قبل از اذان و آرامش حاجخانمایی که مقنعه و چادر به سر، مشغول زمزمه دعا از روی مفاتیح بودن، تذکرات خادمین، پخش اذان صبح و جمع کردن پتوها و بالشتها برای ایجاد صف نماز جماعت، و حاج آقایی که بعد از نماز، خوشامد به معتکفان گفتن و احکام اعتکاف رو متذکر شدن، رنگ تازه و حال وصف نشدنهایی به همراه داشت.
بعدازظهر اولین روز اعتکاف بود. بزرگترهایی که بعد از نماز ظهر پای سجاده به دعا و نمازهای دیگه مشغول بودن، سر جاهاشون برگشتن تا ضعف روزه گرفتن رو با خواب جبران کنن اما جوونترها که تا نزدیک اذان ظهر خوابیده بودن، تمایل به خواب دوباره نداشتن. حالا هر کس برای خودش دوستی پیدا کرده بود و تقریبا همه با هم آشنا شده بودن. دور هم جمع شدیم و بعد یکم صحبت و شوخی و شیطنت، یکی از خادمها به جمعمون اضافه شد.
همون اول با لحن شاد و روحیه سرزندهشون جذب صحبتهاشون شدیم. مسئلهای رو مطرح کردن و هر کس نظرش رو در رابطه با اون گفت. شاید عدهای با نظر دیگری مخالف بودن اما از مهمترین ارکان اعتکاف همبستگی بود. انتقادات دوستانه بیان میشد و در آخر، نتیجه بحث عقلانی و مورد تایید همه شد.
چیزی به اذان مغرب و به پایان رسیدن اولین روزه نمانده بود. صفهای نماز آمادة پخش اذان و اقامه نماز بودن و خادمان هم در سمت دیگه مسجد مشغول تدارک دیدن اولین سفره افطاری. صدای اذان که توی مسجد پیچید، طرح لبخند روی صورتم نشست. انگار که اولین پله برای رسیدن به معنویت بیشتر رو با موفقیت طی کرده باشم.
حاج آقای پیشنماز رعایت حال روزهدارها رو کردن و نماز رو سریعتر از روال معمول تموم کردن. حاضرانی که برای نماز به مسجد اومده بودن، به معتکفان التماس دعا گفتن و سریعتر مسجد رو ترک کردن. خادمها با جنبوجوش بیشتر به مایی که حالا پای سفره افطار نشسته بودیم خدمات میرسوندن. با ذکر «بسم الله الرحمن الرحیم» روزهها با مقداری نمک باز شد.
ادامه دارد…