مسیح های کوچک قرمز

در سرزمینی که دین مردمانش اسلام است هزاران مسیح متولد میشود و هزاران تای دیگر به صلیب آویخته.

آرتین رسانه رسمی نوهنران ایران؛هانیه همت زاده_

خطوط سرخ متقاطع

انگشت کوچک سبابه اش را تا ته میچپاند توی قوطی بتادین؛ بعد میبرد سمت بازویش و روی باند یک خط راست میکشد تا پایین و یک خط دیگر را نیز از پهلویش رد میکند؛ درست عین یک صلیب کوچک ؛ از همان ها که روی بسته های دکتر حمدی است.

همان بسته ها که یک بار می آیند و هزار بار نمی آیند‌.

یادش می آمد آنسه همیشه میگفت: هروقت خط های قرمز روی هم بودند یعنی کمک ها رسیده اند؛ روی بانداژ دستش هزار و یک صلیب کوچک کشیده بود؛ چشمان گرد کودکانه اش نم برداشت؛ آنسه که دروغ نمیگفت.

هزار و یک صلیب کشیده بود ولی کمک باز هم نیامد بود؛ دوباره انگشتش را چپاند توی قوطی بتادین؛ این بار نوبت بانداژ پای راستش بود،

بعدش هم نوبت باند پیشانی و گردنش و آن جای شکمش که تیر میکشید و گاه دستش میلرزید و قرمزی صلیب های کوچک شتک میزد به دور و اطرافش و پهن ترش میکرد.

تازه بعدش هم نوبت کشیدن صلیب های قرمز روی بانداژ پهلو ی سعیده بود که روز قبل توی انفجار های خان یونس حسابی قرمز شده بود شبیه رنگ بتادین های اهدایی صلیب سرخ؛ سعیده درست دو وجب آن طرف تر دراز کشیده بود؛ روی صورتش هم یک ملحفه سفید کشیده بودند. توی دلش گفت روی آن هم میشود چندتایی کشید؛ شاید خط های قرمزِ متقاطع سعیده را بیدار کنند.

از دیشب که خوابید دیگر بیدار نشد… آنسه همیشه میگفت خطوط قرمز متقاطع یعنی کمک…

هنوز صفحه سفید زیاد داشت برای پر کردن..

با خودش میگفت: سعیده وقتی بیدار شود حتما کلی ذوق میکند ؛ آن موقع حتما کمک ها رسیده است.

بعد با هم مینشینیم میشماریم چندتا صلیب کشیده ام وقتی کمک رسیده، تا دفعه بعد یادمان بماند…

بیمارستان روی نوار سرخ

گزارشگر رادیو انفجار المعمدانی را اعلام میکند

هزاران کودک و زن پناهنده دسته جمعی پر کشیده اند

یک بیمارستان قدیمی مسیحی درست روی خط خون، روی نوار غزه…

هزاران تمثال مسیح زیر سقف یک بیمارستان …

باور نمیکنم خبرگزاری ای تا امروز تیتر چنین خبری را کار کرده باشد و تا به حال دوربین عکاسی این صحنه ها را کادر بسته باشد..

غزه یک باریکه قرمز است؛ باریکه ای که هر روز فرزندانش روی آن مصلوب میشوند …

هزار هزار کودک مسلمان در یک شب به صلیب آویخته شدند..