هیسسس، درسته که این یه جنایته، ولی صداشو درنیار
سفرنامه روشنایی شیربچههای پژوهشگر و تاریخدان هیس طوری اینجوری آغاز شد.
به گزارش آرتین، رسانه رسمی نوهنران ایران؛ خُب بزرگترین پویش ضداستعماری دنیا رو بایدم در سرزمین پهلوونایی مثل رئیسعلی دلواری و قویترین فرمانده مبارزه با استعمار برگزار کنن.
آخه مردم اینجا از گذشتههای دور اهل کتاب بودن و دیار دانشمندان و دلیران. شکی نیست که این مردم نسل به نسل توی این زمینه رشد کرده و شکوفایی بیشتری کسب میکنن.
اما نسل دهه هشتادیهای اونا یک چیز دیگه است. واسه اینکه یه جمع هفتصدهزار نفری علیه استعمار تشکیل دادن و هر کدومشون به پسران و دختران هیسطوری مُبَلِغ دانش، آگاهی و بصیرت تبدیل شدن.
از این جمع چند صدهزار نفری، بهترینهاشون توی تهران بیخ گوش تاریخ یعنی منطقهای که به مجموعه کاخهای سعدآباد، دارآباد و نیاوران و در آخر حسینیه و خانه ساده و بیآلایش حضرت امام در جماران نزدیک بود دور هم جمع شدن تا هرچی توی چنته دارن رو کنن و با هم به اشتراک بذارن.
اردوگاهی به نام شهید باهنر که مجموعهای آموزشی تفریحیه و زیر نظر وزارت آموزش و پرورش مدیریت میشه میزبان خوبی واسه شیربچههای پژوهشگر و تاریخدان هیسطوری بود.
اونها با به هم رسیدن در این اردوگاه، فصل تازهای رو توی زندگیشون شروع کردن، آخه این باب آشنایی میتونه از هر کدومشون یک ایرانی ماندگار در تاریخ بسازه.
توی افتتاحیه این گردهمایی که با عنوان نخستین اردوی گفتگومحور ضداستعماری به همت حوزه هنری کودک و نوجوان راه افتاده بود، صلابت و هیجان در چهره هر پسر و دختر پویش هیسطوری موج میزد.
بعضیهاشون گوشی تلفن همراه به دست و خندان، لحظه به لحظه مراسم افتتاحیه رو ثبت و ضبط میکردن و بعضی دیگه با قیافهای حقبهجانب و چهرهای متفکر به اجرای بخشهای مختلف مراسم و سخنرانیهای بعضا جذابش دقت و توجه داشتند.
یکیشون هم با لباس محلی دیار خودش اومده بود و توی افتتاحیه قصهای از پهلوونهای دیار خودش علیه استعمار واسه بقیه تعریف کرد.