تهران_موزه زمان زعفرانیه
تصمیم بر آن شد که به مناسبت هجدهمین سالی که از عمرمان گذشت، به موزه زمان بریم.
به گزارش آرتین، رسانه رسمی نوهنران ایران؛ ریحانه جنتی- محوطه سبز و ساختمان آبیرنگ وسط اون، همون ابتدا نگاهمون رو به خود خیره کرد. آن معماری بیشک مسحورکنندهترین چیزی بود که تابهحال دیدهام. هرکس در گوشهای مشغول ثبت خاطره و عکس با دیوارههای گچکاری شده است و ما همچنان مجذوب آرامش قاب روبهرو هستیم که رنگ آبی کاخ و سبزی باغ، با نور آفتاب زینت داده شدهاند.
وارد کاخ میشیم. در هر اتاق تعدادی زیاد از ساعتهای اهدایی، ساعتهای مردان سیاسی، ساعتهای لوکس و دکوری قدیم، ساعتهای مکانیکی دیواری، رومیزی، جیبی، مچی و غیره توجه ما رو جلب میکنه. پیش از این گذر فکرم به این سمت نیومده بود که از ساعت هم میشه آثار هنری خلق کرد و حالا این فکر در خیالم جا خوش کرده که داشتن این ساعتها در کنار تموم زیباییشون، چقدر یادآور گذر عمر هستن و کارهای نکرده. هنوز جوون هستیم و هدفهایی داریم برای آینده، اما آیا یه بار دیگه که پا به این مکان میذارم، از عمری که گذراندهام و کارهایی که کردهام راضی خواهم بود؟
برخی از ساعتها چنان کارشده و گرانقیمت هستن که با خود میاندیشم، آیا کسانی که یه زمانی خریدار اینها بودهاند، زمان رو ارزشمند میشمردهاند یا آنچه تعیینکننده آن است؟ به هر حال اگه این کمالطلبی و چشم و همچشمیها و به رخ کشیدن ثروت نبود، شاید بسیاری از آثار هنری خلق نمیشدن. نه اینکه هنر رو با پول و ثروت همتراز بدانم، اما همه میدونیم که هیچ فرد ثروتمندی نیست که علاقه به زیبایی و تجمل رو انکار کنه.
کنسولی کارشده با سنگ مرمر از حرکت متوقفم میکنه. سبک امپایره و ساختة فرانسه در قرن بیستم میلادی. کنسول آیینه و ساعتش، با گلهای رنگارنگ و طوطی و کوپیدهای کوچک زیباییاش رو به رخ میکشه. چیزی از سبک امپایر نمیدونم و اینترنت رو برای همین گذاشتن. اون رو توی تلفن همراه خودم جستوجو میکنم؛ سبک امپایر، سبک امپراتوری دومین موج نئوکلاسیسم؛ سبکی در طراحی وسایل و معماری و هنرهای بصری در اوایل قرن نوزدهم میلادی در فرانسه و متعاقبا در بقیه اروپا و ایالات متحده.
روایت سفر در زمان یک نوجوان
چند عکس در آیینه اون از خودم میاندازم و به اتاق دیگهای میرم؛ اتاقی که در آن ساعت افراد شناختهشده پشت شیشهها قرار گرفته اس. مثل شهید زینالدین که در 18 مهر سال 1338 متولد شد. ساعت کوچک رومیزیاش را جلوی متن کوتاهی از زندگینامهاش گذاشتهاند. متن زندگینامهاش رو میخوانم. در خیابان ری بزرگ شده و من تازه متوجه شدم که این شهید نزدیک محل سکونت ما، یعنی توی شهرری میزیسته است. در 27 آبان سال 1363 به شهادت رسید، یعنی 25 سال زندگی ارزشمند. زندگیای که از لحظه به لحظهاش بهخوبی استفاده شد و جایگاهی که پاداش این تلاش بود. کسی چه میدونه؟ شاید وقتی که به ساعت رومیزی کوچکش نگاه میکرد، خدا رو بابت لحظه به لحظه ثانیههای عمرش شکر میکرد و از او طلب توان میکرد تا در راهش تلاش کنه.
از ساختمان بیرون میآییم. دلمون اونجا مونده بود و همچنان خیره به زیبایی چشمگیر معماری موندیم. از خودمون عکس میگیریم و با دقت بیشتر اونجا رو میکاویم تا منظرهای رو از دست نداده باشیم. کنار حوض میشینیم و کاخ رو از اون زاویه نظاره میکنیم. صدای فواره آب حوض با رنگهای لطیفی که منظره به خود داره، آرامش رو مهمون دل و لبخند رو مهمون لبهامون میکنه. عجیب خوشحالم از انتخاب این مکان برای تفریح به مناسبت هجدهمین زادروزم.