یار نادر انقلاب

کمالی که در آن چهره احساس می کرد همان گم شده او بود که او را از ایران تا به اینجا یعنی دانشگاه کلمبیا

0
0

روایتی از یار نادر انقلاب

به گزارش آرتین، رسانه رسمی نوهنران ایران؛ نویسنده نوجوان: فاطمه جعفری-

نادر در خانواده ای مذهبی بزرگ شده و پدرش تیمسار اخراجی ارتش بود، دست سرنوشت او را در شانزده سالگی از کوچه پس کوچه های تهران به وسط آمریکا کشاند.
در خیابان ها قدم می زد و به سرنوشت نامعلوم خود فکر می کرد که ناگاه چهره ای نورانی مثل آنچه درباره پیامبران شنیده بود با لباس روحانی همچون آنچه که در ایران دیده بود بر روی مجله تایم (از معروفترین مجله های خبری آمریکا) توجهش را جلب کرد. به سمت دکه روزنامه فروشی رفت و مجله را برداشت، نام آیت الله خمینی (ره) روی مجله نقش بسته بود. تا به حال هیچ چیز نتوانسته بود او را اینچنین جذب کند، کمالی که در آن چهره احساس می کرد همان گم شده او بود که او را از ایران تا به اینجا یعنی دانشگاه کلمبیا در آمریکا کشانده بود.
همان حقیقتی که اگر می دانست در معبد کوچکی در تبت پیدا می شود به دنبالش می رفت.

با خواندن مجله فهمید آیت الله خمینی رهبر مخالفان رژیم پهلوی است. به یاد روز تلخ دستگیری پدر بعد از کودتای بیست و هشت مرداد افتاد، با خود فکر می کرد آیت الله خمینی چگونه توانسته با حکومتی آنچنان قدرتمند و مستبد که هر کسی را در هر مقام و جایگاهی به محض کوچکترین مخالفتی به زیر می کشد مبارزه کند، طوری که خبر این مبارزات به مطبوعات پر از سانسور آمریکا برسد. به فکر رفتن به ایران افتاد، حتی تحصیل در رشته سینمای دانشگاه کلمبیا و دیدن هر روزه هنرپیشه های مطرح دنیا چیزی نبود که بتواند مانع سفر به ایران شود.

حالا انقلاب برای او همه چیز بود. وقتی امام خمینی دستور رساندن پیام انقلاب به جهانیان را صادر کرد، با کمک تعدادی از دوستانش روزنامه ای به نام تهران تایمز راه اندازی کرد تا بلکه چند نفر مانند او در گوشه کنار دنیا این سخنان را بشنوند و حق را بیابند.

هنوز چند روزی از انقلاب نگذشته بود که بوی جنگ از شهر های جنوبی کشور بلند شد، حاج نادر اما تنها مرد رسانه نبود، انگار نه انگار که در یکی از بهترین دانشگاه های دنیا تحصیل کرده بود ساکش را روی کولش انداخت و راهی جهاد سازندگی شد، کار کردن با بولدزر و زدن خاکریز سهم او از سفره انقلاب شد، اگرچه در آن میان هم سلاح اصلی خود یعنی دوربین را کنار نگذاشت و حاصل کارش ساخت مستندهای (شوش شهر شهیدان گمنام) و (والعصر) شد.

آشنایی با سیدمرتضی یکی از بزرگترین توفیقات عمرش بود، سیدمرتضی کسی که همانند خودش برای رسیدن به حقیقت مسیری دور و دراز را پیموده بود، اگرچه این دوستی عمری چندان نداشت و در فروردین سال هفتاد و دو با شهادت آقا مرتضی آوینی به پایان رسید.

حاج نادر در تمام عمر پر برکت خود از جهاد در راه انقلاب پا پس نکشید و همواره در خط مقدم جنگ رسانه دشمنان خارجی و منافقین داخلی می جنگید، او از بزرگ مردانی بود که ذوب در امام خمینی شده بود، تاسیس شبکه های افق و پرس تی وی، جشنواره عمار، کنفرانس افق نو تنها بخشی کوچک از مجاهدت های اوست.

نهم اردیبهشت 1401 مصادف با روز قدس و چه شیرین بود آن لحظه که سید مرتضی و نادر همدیگر را در آغوش می کشیدند. حاج نادر طالب زاده که سالها بر عهد خود با امام و انقلاب صادقانه ایستاده بود، سرانجام مزد خود را دریافت کرد و با وفاتی شهادت گونه به ملکوت اعلی پیوست.
حال بر ما نوجوانان پیرو فرهنگ و هنر اسلامی است که به اندازه خویش کنشی فرهنگی در زنده نگه داشتن یاد و نام ایشان داشته باشیم.

پست های مرتبط

5 1 رای
با انتخاب ستاره نظرت در مورد روایت را مشخص کن
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

ارسال روایت

روایت خود را با ما به اشتراک بگذارید

تازه ترین روایت

1715493934376
برکت
IMG_۲۰۲۴۰۵۱۲_۰۹۳۵۰۳
رزق معنوی
زبان فارسی
"عاقا یا آقا"
روز دختر
نیمه دوم دنیای دخترونه
صلیب سرخ
مسیح های کوچک قرمز
شیخ صدوق
ابن بابویه
شهید مطهری
یاد استاد
شهید آوینی و نادر طالب زاده
یار نادر انقلاب
حرم  عبدالعظیم حسنی(ع)
غربت حسن ها
سعدای9
استادِ شیرین سخن
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x