شهید بروجردی، مسیح کردستان
به گزارش آرتین، رسانه رسمی نوهنران ایران؛ زینب زاغری- قرار بود یه اتفاق خیلی بزرگ بیفته. بعضی آدمها بیشتر از بقیه تو این اتفاق سهیم بودن؛ یکی از اون آدمها شهید محمد بروجردی بود. محمدی که از کودکی به همراه مادرش از بروجرد به تهران اومده بود و حالا تو ۲۴سالگی، وظیفهش رو بهخوبی تشخیص داده بود و میخواست سرباز امام خمینی(ره) باشه و تو راهش قدم برداره.
به همراه دوستانش اعلامیه و سخنرانیهای امام رو به دست مردم میرسوند.
چند ماهی بود که مردم بیشتر از قبل به خیابونها میاومدن و تظاهرات میکردن. شاه که غلام حلقهبهگوش آمریکاییها بود، مردم رو به گلوله میبست و نمیخواست این تجمعات ادامه پیدا کنه. همین روزها بود که شهید بروجردی و دوستانش تو جنوب شهر، جلسههایی برگزار میکردن تا راهکار مقابله با رژیم شاهنشاهی رو پیدا کنن.
شهید بروجردی چندوقت بعد به سوریه و لبنان رفت، اونجا دورههای آموزش نظامی رو گذروند و با شهید چمران آشنا شد. تصمیم گرفت گروهی تشکیل بده که جلوی آمریکاییها بایستن و نذارن همینطور به منفعتطلبیهاشون تو کشور ادامه بدن. اسم این گروه رو گذاشت «گروه توحیدی صف.»
مهمترین فعالیتشون مورد هدف قرار دادن رستورانی تو تهران بود که این رستوران از نظامیهای آمریکاییای که شب و روز مشغول خوشگذرونی بودن پر شده بود.
چندوقت بعد وقتی دوباره کشتارهای شاه ادامه پیدا کرد، مینیبوسی که نظامیهای آمریکا رو حمل میکرد رو هدف گرفتن.
از اون روزها به بعد آمریکاییها که ترسیده بودن، کمکم کشور ما رو ترک میکردن.
هنوز مشخص نشده بود اعضای این گروه چه افرادی هستن.
زمزمه بازگشت امام به گوش میرسید و بعد از قطعی شدن برگشت امام بعد از سالها به کشور، اعضای شورای انقلاب دنبال افراد مطمئنی میگشتن که برای محافظت از امام(ره) انتخابشون کنن. ممکن بود
«مجاهدین خلق» این مسئولیت رو به عهده بگیرن، اما شهید عراقی، بهشتی و مطهری که با گروه شهید بروجردی آشنا بودن و از همون اول با منافقین مخالف، از شهید بروجردی و گروهشون خواستن برای محافظت از امام(ره) موقع ورودشون به ایران وارد عمل بشن و ایشون رو همراهی کنن. این گروه برای انجام این کار فقط یه شرط داشتن، گمنام موندن.
وقتی امام به کشور برگشتن، تازه مسئولیت گروه توحیدی صف مشخص شد. از روز ۱۲ بهمن تا ۲۲ بهمنی که انقلاب به پیروزی رسید، پابهپای مردم با نظامیهای باقیمونده از رژیم شاهنشاهی مقابله کردن.
شهید بروجردی علاقهی زیادی به امام داشت. وقتی زمان سربازی رفتنش رسید، چون این دوره رو خدمت به رژیم شاهنشاهی میدونست از سربازی فرار کرد و برای دیدن امام خمینی به مرز ایران و عراق رفت؛ البته دستگیرش کردن و برای مدتی به زندان انداختنش.
فعالیتهای شهید تو کارهایی که قبل از انقلاب علیه رژیم شاهنشاهی انجام داد متوقف نشد و بعد از انقلاب هم تلاش کرد تا چهره واقعی منافقین رو نشون بده. چندوقت بعد هم به همراه چند نفر دیگه، «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» رو پایهگذاری کرد.
با شروع شدن فعالیتهای تجزیهطلبها تو غرب ایران، به فرمان امام به کردستان رفت و جلوی گروههایی که میخواستن ایران بخشبخش بشه ایستاد و جنگید. نشستن و هیچکاری نکردن براش معنایی نداشت و اونقدر برای کردستان تلاش کرده بود و تو دل مردم جا باز کرده بود که بهش لقب «مسیح کردستان» رو دادن.
شهيد حجتالاسلام محلاتي در توصیف شهید بروجردی گفته بودن: «به قدري متواضع بود که هيچگاه «من» نميگفت و از خودش تعريف نميکرد و هميشه بهدنبال کار بود. آنچه براي او مطرح بود، فداکاري، ايثار و مبارزه بود. جهاد و فداکاري او در حد اعلي بود و شايد کمتر برادري به قدر اين شهيد در غرب خدمت کرده باشد. پاک زندگي کرد و پاک از دنيا رفت.»