تو می‌آیی و می‌ بینیم قهرمانان باز‌می‌ گردند

روایتی درباره راهپیمایی 22 بهمن 1402

2
0
تو می‌آیی و می‌ بینیم قهرمانان باز‌می‌ گردند

تو می‌ آیی و می‌ بینیم قهرمانان باز‌می‌گردند

به گزارش آرتین، رسانه رسمی نوهنران ایران؛ حانیه همت‌زاده- هر انسانی روی این کره خاکی ریشه‌هایی داره، ریشه‌هایی که توی خاکن، خاک وطن، خاک سرزمین‌. آدم هر کجای دنیا هم که باشه نمی‌تونه از ریشه‌هاش فرار کنه.

«خلق الانسان من طین»

این یعنی خاک مادره، کی تا حالا از مادرش دل بریده!؟

نمی‌شود سوزن انداخت میان جمعیت. آن جلوتر فقط حرکت کُند پرچم‌ها و علمک‌ها را می‌شود دید. دور تا دور میدان پر است از پرچم‌های سبز و سفید و قرمز کوچک. بازار عکس‌های دسته‌جمعی هم که داغ داغ است؛ عکس‌های دوتایی، سه‌تایی و گاه دسته‌جمعی. هرکسی یک‌جورهایی می‌خواهد قاب دوربینش را روی یک سوژه‌ای ببندد؛

قاب اول:

دختربچه کوچکی از توی کالسکه خیز برداشته و به جمعیت نگاه می‌کند. نمی‌داند کیستند؟ چه می‌کنند؟ چرا اینجایند؟ فقط گاهی بادکنک قرمز توی دستش را بالا و پایین می‌کند. با خودم می‌گویم بعدها می‌فهمد که بودند و چه می‌کردند.

آری بعدها… شاید آن موقع که استخوان سفت کرد و راه رفت. روزی که آخرین حرف الفبا را یاد گرفت؛ وقتی نوشت ایران.

 

قاب دوم:

پیرزن و پیرمرد نشسته‌اند روی جدول‌های کنار خیابان نفس تازه کنند. آفتاب روی پهنه صورتشان است. نمی‌دانم اول کدامشان خسته شده که آن یکی هم پی‌اش نشسته است.

مامان می‌گوید اگر کسی را از آن سر دنیا بیاوری و نشانشان بدهی می‌گویند حتما آمده‌اند پی سهمشان یا چیزی طلب دارند که سر پیری پای پیاده راه افتاده‌اند بین جمعیت!

آری سهم دارند! کسی چه می‌داند شاید سهمشان یک جوان بوده کفن‌پوش شده میان همان پرچم رنگی‌ها.

 

قاب سوم:

چند مشت گره‌کرده سوی آسمان؛ مرگ بر آمریکا.

یکی از میان جمعیت می‌گوید برای غزه. جمعیت بلند‌تر می‌گوید: مرگ بر اسرائیل.

راستی غزه.

بچه‌ها مابین جمعیت خوشحال‌اند. بادکنک دارند، پرچم دارند، شیرینی می‌خورند. بچه‌های غزه اما بمب دارند، انفجار دارند، غصه می‌خورند.

مشت گره می‌کنیم و یکصدا؛ مرگ بر اسرائیییل…

 

بهمن رسیده است به بیست و دومین روز

حوالی اذان است؛ الله اکبر… الله اکبر…

اذان به امتداد ۴۰ سال از ماذنه‌های این کشور بلند شده است؛ از خیلی قبل‌ترها. از همان سال که فیضیه را به آتش کشیدند، از قتل‌عام گوهرشاد،از خیبر؛ بیت‌المقدس؛ کربلای چهار، از اروند و جنازه‌هایی که هیچ‌وقت پس نداد، از رادیو آبادان و فرکانس ۱۱۶۰ اش؛ صدای مقاومت و پایداری یک ایران، از فتح خرمشهر، از حلب سوریه دمشق، از آسمان نبل و الزهرا، از یک و بیست دقیقه بغداد…

صدای اذان هیچگاه از کنگره‌های این دیار فرو‌نمی‌نشیند.

اذان که تمام بشود نوبت نماز می‌رسد و ما آمدن او را به انتظار ایستاده‌ایم.

توی ذهنم مدام تکرار می‌شود: «تو می‌آیی و می‌بینم قهرمانان باز‌می‌گردند»

و آوینی روایت می‌کند فتح نهایی را…

پست های مرتبط

0 0 رای ها
با انتخاب ستاره نظرت در مورد روایت را مشخص کن
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

ارسال روایت

روایت خود را با ما به اشتراک بگذارید

تازه ترین روایت

عوامل-شادی-در-خانواده
جمع چهارنفره
1715493934376
برکت
IMG_۲۰۲۴۰۵۱۲_۰۹۳۵۰۳
رزق معنوی
زبان فارسی
"عاقا یا آقا"
روز دختر
نیمه دوم دنیای دخترونه
صلیب سرخ
مسیح های کوچک قرمز
شیخ صدوق
ابن بابویه
شهید مطهری
یاد استاد
شهید آوینی و نادر طالب زاده
یار نادر انقلاب
حرم  عبدالعظیم حسنی(ع)
غربت حسن ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x