جاده یوتیوب
راوی از آنچه دیده و شنیده مینویسد؛
از به این در و اون در زدنهاش برای اعزام و روایتگری، تا رسیدنش به دمشق، دمِ عشق.
از بروبچههای تیپ سیدالشهدا...
از عمار میگه، همون که بهونه رو برای اومدن بهش داد؛ همون که رفیق جینگ رزمندههاست؛
بیغل و غش شبها بین گروهان بیتوته میکنه، حالشون را از نگاهشون میفهمه؛ اصلا رک و راستش رو بخوای یکجورهایی برای همه دلفریبه.
رفتن به بعضی جاها بلدچی میخواد یکی رو میخواد که هلت بده وسط معرکه؛ اصلا انگار نشونهای باید دستت بدن تا برسی اونجا که باید…
و عمار برای راوی همون نشونهای که باید باشه.
به گزارش آرتین، رسانه رسمی نوهنران ایران؛ حانیه همتزاده- از تکتک لحظاتی مینویسه که هر کدومشون بوی باروت و نم عشق میدن. از جاده یوتیوبی که اونجا همه میدونن کجاست و یعنی چه و لاین طولانی، که موقع رد شدن برای در امان بودن از دست گلولههایی که زوم کردن بین این برهوت یک جسم ساکن برای هدفگیری پیدا کنن، ماشین یک نفس تاخت میره و پدال گاز برای یه لحظه هم که شده بالا نمیآد.
حال و هوای عجیبی داره. از جا نموندنها میگه، از اینکه پایان هر عملیات یه شرط داره. اینکه رفقایت جا نمانند، شهید یا زخمی فرقی نمیکنه. همه رو باید کول کشید و آورد.
این تکه از کتاب انصافا دل آدم رو جلا میده؛ فکرش رو بکن حتی اگه پرتترین جای منطقه هم که زمینگیرت کنن، یادت هست که کسی میآید که حصر رو بشکنه؛ گلولهبارون هم که بشه میآد! هر چند که اونجا کسی نمیخواد جورش رو دیگری بکشه ولی در عالم رفاقت این لوطیگریها عجیب میچسبه؛ مخصوصا اینجا که عشق سرختر و دَمکشیدهتر از همهجاست… هر جای دیگه است.
مینویسه شنیده هر جای این اقلیم که باشی برای اطلاع دادن باید گرای دَمه دست بدهی! مثلا پای فلان دیوار، کنار فلان ساختمان، چند قدم به اینسو…
کوتاه باید باشه؛ یهجوری که طرف حول و حوش نقطهتون دستش بیاد.
گاهی هم گریزی میزند به اسماعیل آنجا که با عمار رفاقتها داشته است…
و خلاصه کتاب را که دستت بگیری حال و هوایش عجیب نمک گیرت میکند…
معرفی کتاب
کتاب جاده یوتیوب، سفرنامه محمدعلی جعفری به سرزمین شام است. وی این کتاب را همچون «عمار حلب» به صورتی روان روایت میکند با این تفاوت که در اینجا بهخاطر برخی موقعیتها مخاطب را با هول و ولای بیشتری مواجه میکند.
جاده یوتیوب که روایتی جادهای محسوب میشود، خواننده را با فضای اعزام مدافعین حرم به دمشق آشنا میکند. این اثر هم دربردارنده موقعیتهای طنز است و هم برشهایی جدی و اندوهناک. اوج داستان اما آنجاست که راوی با کمین تروریستها مواجه میشود.