روایت روز اول اعتکاف

روایتی از نوهنران شرکت‌کننده در اعتکاف

3
0
روایت روز اول اعتکاف

روایت اعتکاف روز اول

اگه روزیت شد توی اعتکاف شرکت کنی، شاید این نشونه­‌ای باشه برای اینکه قدر همه چیز رو بیشتر بدونی!

به گزارش آرتین، رسانه رسمی نوهنران ایران؛ ریحانه جنتی- از همه مهم‌­تر هم قدر دونستن ایمانیه که خدا از لطفش توی وجودتت پرورشش داده. نمی­‌دونم تابه‌­حال چند بار معتکف شدی، اما یه بار که اون حال و هوا رو تجربه کنی، انتظار دوباره معتکف شدن رو می­‌کشی. یادمه اولین بار چقدر همه چیز برام هم جالب بود و هم عجیب. نگاه نکردن به آینه هم عجیب­‌ترین بخش این سه روز بود. توی این دوره زمونه ظاهر برای همه مهمه و برای خانم‌­ها و دخترا هم که چندبرابر بیشتر.

حالا بحث سه روز بی­خیالی از ظاهر بود و نگاه نکردن به خودت توی آینه، اونم وقتی که بخشی از عادتت باشه. اما کم‌کم انگار اهمیت ظاهر ناخودآگاه از ذهنت محو می‌شد و خدا خودش راه رو برات باز می­‌کرد. مسجد خونه­ امنی بود که به هیچ عنوان حتی کسایی که می­‌گفتن «ما جز رو بالشت خونه­‌مون جایی خوابمون نمی‌­بره» احساس ناراحتی نمی­‌کردن، بلکه بهترین خواب‌­های زندگی­شون رو اونجا داشتن.

اولین سحری توی مسجد با معتکف‌­هایی که خیلیاشون رو هم نمی‌­شناختم، همهمه­ جوون‌­ترها برای مسواک زدن و خوردن آب قبل از اذان و آرامش حاج‌خانمایی که مقنعه و چادر به سر، مشغول زمزمه­­ دعا از روی مفاتیح بودن، تذکرات خادمین، پخش اذان صبح و جمع کردن پتوها و بالشت­‌ها برای ایجاد صف نماز جماعت، و حاج آقایی که بعد از نماز، خوشامد به معتکفان گفتن و احکام اعتکاف رو متذکر شدن، رنگ تازه و حال وصف نشدن‌ه­ایی به همراه داشت.

بعدازظهر اولین روز اعتکاف بود. بزرگ‌­ترهایی که بعد از نماز ظهر پای سجاده به دعا و نمازهای دیگه مشغول بودن، سر جاهاشون برگشتن تا ضعف روزه گرفتن رو با خواب جبران کنن اما جوون­‌ترها که تا نزدیک اذان ظهر خوابیده بودن، تمایل به خواب دوباره نداشتن. حالا هر کس برای خودش دوستی پیدا کرده بود و تقریبا همه با هم آشنا شده بودن. دور هم جمع شدیم و بعد یکم صحبت و شوخی و شیطنت، یکی از خادم‌­ها به جمع­مون اضافه شد.

همون اول با لحن شاد و روحیه­ سرزنده­‌شون جذب صحبت­‌هاشون شدیم. مسئله‌­ای رو مطرح کردن و هر کس نظرش رو در رابطه با اون گفت. شاید عده­‌ای با نظر دیگری مخالف بودن اما از مهم­‌ترین ارکان اعتکاف همبستگی بود. انتقادات دوستانه بیان می­‌شد و در آخر، نتیجه­ بحث عقلانی و مورد تایید همه شد.

چیزی به اذان مغرب و به پایان رسیدن اولین روزه نمانده بود. صف‌­های نماز آمادة پخش اذان و اقامه نماز بودن و خادمان هم در سمت دیگه­ مسجد مشغول تدارک دیدن اولین سفره­ افطاری. صدای اذان که توی مسجد پیچید، طرح لبخند روی صورتم نشست. انگار که اولین پله برای رسیدن به معنویت بیشتر رو با موفقیت طی کرده باشم.

حاج آقای پیشنماز رعایت حال روزه­‌دارها رو کردن و نماز رو سریع‌­تر از روال معمول تموم کردن. حاضرانی که برای نماز به مسجد اومده بودن، به معتکفان التماس دعا گفتن و سریع­‌تر مسجد رو ترک کردن. خادم­‌ها با جنب‌وجوش بیشتر به مایی که حالا پای سفره­ افطار نشسته بودیم خدمات می­‌رسوندن. با ذکر «بسم الله الرحمن الرحیم» روزه­‌ها با مقداری نمک باز شد.

ادامه دارد…

 

پست های مرتبط

0 0 رای ها
با انتخاب ستاره نظرت در مورد روایت را مشخص کن
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

ارسال روایت

روایت خود را با ما به اشتراک بگذارید

تازه ترین روایت

عوامل-شادی-در-خانواده
جمع چهارنفره
1715493934376
برکت
IMG_۲۰۲۴۰۵۱۲_۰۹۳۵۰۳
رزق معنوی
زبان فارسی
"عاقا یا آقا"
روز دختر
نیمه دوم دنیای دخترونه
صلیب سرخ
مسیح های کوچک قرمز
شیخ صدوق
ابن بابویه
شهید مطهری
یاد استاد
شهید آوینی و نادر طالب زاده
یار نادر انقلاب
حرم  عبدالعظیم حسنی(ع)
غربت حسن ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x