محمد ما مبعوث شده است

روایتی از مبعث محمد رسول الله (ص)

3
0
محمد ما مبعوث شده است

محمد ما مبعوث شده است

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِى خَلَقَ

بخوان به نام پروردگارت؛ پروردگاری که نعمت رسالتش در طول تاریخ هیچگاه بر روی زمین نمانده است.

به گزارش آرتین، رسانه رسمی نوهنران ایران؛ حانیه همت‌زاده- از آدم ابوالبشر گرفته تا بعد از آن؛ خواه آن رسول موسی باشد در وادی طور یا عیسی بن مریم هنگام خطابه‌اش در هیات طفلی شیرخوار و در آخر هم محمد ما در دل کوه…

خدا از همان آغاز تو را خواستنی نقش بسته بود؛ از همان زمان که تو آمدی و شدی فخر قبیله‌ات؛ روشنی چشم آنها که بعدها حقیقتت را شناختند و مسلمان خدایت شدند.

به راستی حقیقتا تو از کدامین قبیله بودی؟

که بودی که سال‌ها بعد زنده‌به‌گوران قومت را نجات بخشیدی، چه آنها که در گور تعصباتشان بودند و چه آنها که دخترکانشان را در زیر خاک مدفون می‌کردند بی‌آنکه جوانه‌ای بزنند یا فصل رویشی بیابند.

تو ریشه آنان را سبز خواستی و حرمتشان را گرامی.

جایی در زمانه‌ات تاریخ نشسته است به تماشا؛ زمان ایستاده است به احترام و زمین زیر قدومت نفس تازه می‌کند.

پیکی از دوردست‌ها می‌رسد؛ آسمانیان مشتاق‌اند و منتظر.

محمد ما در آستانه چهل سالگی‌اش درون غاری تاریک کسی را می‌خواند که هنوز در آن سرزمین گرم و خشک هیچکس نمی‌شناسدش.

ثانیه‌های عجیبی‌ست… خبری در راه است… گویی از آسمان پیکی قدسی قصد پایین آمدن دارد؛ صدای قدم‌هایش را می‌شود شنید.

غار حرا میهمانش را در آغوش گرفته است؛ میهمانی که بعدها سخن‌های جدیدی خواهد گفت برای طایفه‌اش و مردمانی از طایفه‌های دورتر تا آن‌سوی امپراتوری‌های جهان.

آری تاریخ یکبار دیگر هم این التهاب و انتظار را به خاطر می‌آورد.

همان زمان که عروس عبدالمطلب دامنش به آمدن طفلی عزیز سبز می‌گشت و نامش ستوده گشت به محمد (ص).

خبر آمدنش را داشتند، از قبل ستاره‌هاشان به نامش چرخیده بودند، می‌دانستند او ولادت یافته و موعود در افق نسلش به امتداد نشسته است.

آنها می‌دانستند او می‌آید که بعدها بت‌شکنش درهای قلعه‌هاشان را گشود.

لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

رشحه نوری از آسمان می‌آید…

حرا محمد را محکم‌تر از همیشه در آغوش می‌کشد، کسی محمد ما را صدا می‌زند… آری نفس مقدسی است…

بخوان محمد بخوان

به نام آشنایت بخوان

آشنایت به تو علم داده است

باری گران بر روی شانه‌هایت نهاده است

به سوی قومت بازگرد با آیه‌هایی از محبت.

و این‌چنین محمد ما به سوی قومش بازمی‌گشت درحالی‌که او تنها محمد نبود بلکه واسطه قسمت محبت پروردگارش میان تمام عالم بود و شد حضرت ابوالقاسم محمد(ص)؛ که درود خدایش بر او باد.

در آن زمان کسی چه می‌دانست دردانة عبدالله در دل آن صخره کوچک چیزی را دریافت می‌کند که بعدها امتی را سروری می‌دهد و غرب و شرق عالم را به سمت خانه‌ای سیاهپوش در دل سرزمینش به سجده درمی‌آورد.

آقای ما مبعوث گشته بود و رسالتش در هنگامه رجب بود، آن زمان که درهای آسمان به روی زمین بازتر از همیشه است.

قرعه تقسیم محبتِ محبوب، به فال محمد ما افتاده بود و آن غار کوچک در آن سرزمین گرم و تفتیده نقطه آغاز اسلامی بود که ما امروز مسلمان آنیم.

پست های مرتبط

0 0 رای ها
با انتخاب ستاره نظرت در مورد روایت را مشخص کن
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

ارسال روایت

روایت خود را با ما به اشتراک بگذارید

تازه ترین روایت

عوامل-شادی-در-خانواده
جمع چهارنفره
1715493934376
برکت
IMG_۲۰۲۴۰۵۱۲_۰۹۳۵۰۳
رزق معنوی
زبان فارسی
"عاقا یا آقا"
روز دختر
نیمه دوم دنیای دخترونه
صلیب سرخ
مسیح های کوچک قرمز
شیخ صدوق
ابن بابویه
شهید مطهری
یاد استاد
شهید آوینی و نادر طالب زاده
یار نادر انقلاب
حرم  عبدالعظیم حسنی(ع)
غربت حسن ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x